مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
کـنارِ صحـن تو دیدم تـمام باور خود را نشانی از مـزار بی نـشان مـادر خـود را همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم گشودم گوشۀ ایوان طلایت دفتر خود را مَنِ من را شکست ایوان آئینه، زمانی که هزاران تکه دیدم در کنارش پیکر خود را دل از بار تعلقها رها شد با تو، از این رو فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را غبار این حرم را میکشم بر روی دستانم تبرک میکنم اینگونه من انگشتر خود را خیابان ارم را دوست دارم چون که میبینم درون آن شـکـوه بـارگـاه یـاور خـود را من از اول به تو دل بستهام، اذنی بده بانو! که باشم در حریمت لحظههای آخر خود را |